یادش بهخیر! حس را به حس، تاق میزدی
با هر نگاه ناز و به جوابی که دادمات
یک بیقرار بودی که زنهار میزدی
هر دم که بیهوا، غرق دیدار کردمات
تا اینکه خواب دیدم، تو تنگ شراب سرخ
من تشنهکام بودم که لاجرعه خوردمات
دیگر، مجال دوری نبودت، چرا که دل
در خواب دید، یک کهکشان، خیرمقدمات
اینسان، سریع در پیش چشمان خانمان
دستت گرفتم از تنگ کاشانه بردمات
✍ #شایان_شکیب
#شعر_کلاسیک
#غزل_عاشقانه
#حس_نوستالژی (#غریبانه_دلتنگانه)
برچسب : نویسنده : cshayanshakib4 بازدید : 126