« خفقان,»
فضا نیست
پنجره نیست
هوا نیست
اینجا، زندگی آبستن خفقان, است؛
گریزگاهها در قرق گرگاناند
و میشهایی که هر دم بر شمارشان میافزاید.
نادانی به بار نشسته است
و همهْ جا
همهْ راه بر انسانیت بسته است.
من خستهام از خود که هستم و نیستم
خستهام از جان که هست و نیست
خستهام از زندگی که هست و نیست
و خستهام از پای در جاییِ لرزانام.
چگونه رها شوم از این ایستار شوم؟!
گویی مرگ
آرام آرام به بار مینشیند
و بهار هنوز چشم به راه دریدن غنچههاست.
چگونه رها شوم از این گیجگاه مسخ؟!
خفقان,، بهار را هم کورتاژ میکند
خفقان,، آزادی را هم کورتاژ میکند
خفقان,، زندگی را هم کورتاژ میکند
اینجا تنها فرسودهاند
و جانها یک به یک از پس دیگری
لقمهی مرگ میشوند.
آی اینجا کجا بود که من زادم؟!
✍ #شایان_شکیب
شایان شکیب- شاعر و ترانه سرا...
ما را در سایت شایان شکیب- شاعر و ترانه سرا دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : cshayanshakib4 بازدید : 204 تاريخ : شنبه 17 آذر 1397 ساعت: 3:04