که پیرُوان، میگریزند
از مَسلَکی که مردهگانش حتا،
جان آدمی را میگیرند،
و زندهگانش
بردهوار
به گولیِ باورِ ارثیِ خویشتن درگیرند؛
من
نومیدانه
به دنیا نگریستم،
تا امیدوارانه
صدها گِله را
بیآوا، گویا کنم.
چون فوارههای آه به آسمان خُرافه
برجَهیدم،
و با گدازههای دریغ
بر کشتهگان اِغفالْ گریستم؛
که بهای بهشت
ریختن اشک و خون نیست.
که دوزخ
تنها،
شایستهی ِ
ناباوران به شمشیر و کنیز و شبیخون نیست.
شایان شکیب
از دفتر فوارههای درد [در دست چاپ]
شایان شکیب- شاعر و ترانه سرا...برچسب : نویسنده : cshayanshakib4 بازدید : 145