, ...ادامه مطلب
میداند وُ باید، اما نمیکندنمیداند وُ نباید، اما میکندانسان حریصی که اسیر هوس گشتهوَ نادادگری با نهادش درآمیخته باشد.یک درد آدمی دانستن استیک درد آدمی ندانستن، شاید؛نه داستن اما، نه ندانستنکه درد آ, ...ادامه مطلب
برای استاد بزرگ آواز ایران؛ محمدرضا شجریان (1) بازتاب صدایت ای خنیاگر, خروارها درد چون پژواکی از کوهسار همه ی داغ ها را می پیچاند در دالان های دمار روح آدمی. های! در زمانه ی دشنه و درد رواست این گونه, ...ادامه مطلب
به هنگامی که پیرُوان، میگریزند از مَسلَکی که مردهگانش حتا، جان آدمی را میگیرند، و زندهگانش بردهوار به گولیِ باورِ ارثیِ خویشتن درگیرند؛ من نومیدانه به دنیا نگریستم، تا امیدوارانه صدها گِله را بیآوا، گویا کنم. چون فوارههای آه به آسمان خُرافه برجَهیدم، و با گدازههای دریغ بر کشتهگان اِغفالْ گریستم؛ که بهای بهشت ریختن اشک و خون نیست. که دوزخ تنها، شایستهی ِ ناباوران به شمشیر و کنیز و شبیخون نیست. شایان شکیب از دفتر فوارههای درد [در دست چاپ], ...ادامه مطلب
او میرود من میروم او مستِ مست میرود من در لباس بیکسی آرام و آهسته روم او به کجا من به کجا شک میرود. شایان شکیب از دفترِ «فوارههای درد»,او میرود دامن کشان من زهر تنهایی چشان,او میرود دامن کشان من زهر تنهائی چشان,او میرود دامن کشان من درد تنهایی چشان ...ادامه مطلب