«آدمنما»
انسانی که بیش از هر چیزی، به جهانِ ماده میچسبد، نه تنها مانند آدم یکپایِ الکیخوش یا مثل آدم دوپایِ لنگی است، بلکه میمونِ آدمواری مینماید که زندگی نمیکند؛ بنابراین خوشبخت نیست، هرچند که احساس خوشبختی کند. دلیل این ناخوشبختی این است که نیمی از زندگی (جهان معنوی) را به حال خود گذاشته است و چون نمیتواند با آن همساز شود یا کنار بیاید، به همان که میپسندد -یعنی وجه دنیایی و مادی زندگی- راضی میشود و بهناچار خود را به خوشبختی میزند، یا ناخواسته و گولزنک در آن غرق میشود. ولی گاهبیگاه، در رویارویی یا همسنجی خود با انسانی که هم در گسترهی دنیایی و هم معنوی در حد والاتر از او قرار دارد، احساس سستی و ضعفِ حسرتبار میکند و تازه درمییابد که نیمهخوشبخت هم نیست، چه برسد به خوشبخت؛ میفهمد که مترسک یا دستِبالا، عروسکی جاندار بیش نیست. چنین آدمی به گسترهی دنیایی زندگی راضی شده و گاهی برای نمایشدادن و ژستگرفتن برای دیگران، به سود خود، سرَکی به گسترهی معنوی آن میکشد، تا جایی که بتواند با جامعهی انسانی ارتباط برقرار کند. اما دراصل، مانند جانوری است که به ارث رسیده و از پنداشت آگاهی بشری و دگرگونی اخلاقی انسان، ناتوان است. این آفریده، از کمترین دانش و آگاهی اجتماعی برخوردار است و کارش بیشترین همسانی را با رباتهای آدمنمای نوینی دارد که افزون بر آنچه غریزه و هوساش میطلبد، کارگرِ امر و نهی دیگران است. شوربختانه بیشتر مردم در جایجای جهان چنین هستند، اما در جاهایی که تنگدستیِ چندگانه، کمبود یا تنگنگری و هوسرانی، بیشتر است یا به دیسهی آرَسته، فرهنگ انسانی پویشی همگام با رشد اخلاقیات بشری نداشته است، پررنگتر است. از این رو، در این جاها، گرایش مادیگرایی آدمها بیشتر و گرایش معنویگرایی آنها کمتر رنگ و بو دارد. نگونبختی افزونتر این است که همان کمبودها، تنگنگریها و هوسرانیها سبب میشوند، بسیاری از آدمها به حلقهی انسانهای حیوانگونه درآیند و به گِرد آنها جمع شوند. به عنوان نمونه، هنگامی که یک رقاص، یک خواننده، یک بازیگر، یک دلقک و آدمی از آن دست -نه همهی آنها- که فقط و فقط در مدار و آسهی عنصر دنیایی و مادی میچرخد و گاهی ریاکارانه و روباهوار ژست انسان معنوی میگیرد، نسبت به یک دانشمند، فیلسوف یا نویسنده توجه، محبت، هواخواهی، دارایی، چاپلوسی، پشتبانی و جز آن را بیشتر جذب خود میکند، این به آن معنا است که شمار بیشتر مردم دنیا خود اینگونهاند؛ زیرا که بر پایهی قانون جاذبه، هر کسی همان چیزی را جذب میکند که خواهان آن است و هر چیزی جذب کسی میشود که برازندهی او است. چنین کسانی، آدمنماهایی هستند که تنها اسیر و مسخِ جنبههای پدیداری زندگی شدهاند و میل به پروردنِ روان ندارند، از این رو، سزاوار نیست که آنها را به معنای راستین، «انسان» نامید؛ اما میتوان آنها را میمونِ آدموار یا آدمنما نامید. جرثومههای الکیخوشِ جهان مادون و گرسنهی لذت و اسیر هوس که تا به خود میآیند، درمییابند که هنگامهی رفتن است و ناچارند که افسوسِ نزیستنِ زندگی را بگوارند و خود، گواه باشند که چگونه دریغ زمانهی بر باد رفته، گلویشان را میفشارد.
✍ #شایان_شکیب
#آدمنما
#انسان دنیایی
#آدم_مادیگرا
#میمون_آدموار
شایان شکیب- شاعر و ترانه سرا...
برچسب : نویسنده : cshayanshakib4 بازدید : 134