شاعران، رهرُوانِ دنیایندمیروند از جهان وُ میآیندمرگ در سرنوشتشان جاریستباز، اما حیات میزایندشاعرانی که راستین هستندچون فرشته مدام میپایندمثلِ پیغمبرانِ بیشیلهپاسبانانِ نهان وُ پیدایندشاعران جز خلوص انسانیدست بر گوهری نمیسایندزخم جان میخورند اما بازجانفشانِ خدای یکتایندبیش وُ کم در میانِ جمع امادرحقیقت غریب وُ تنهایندبر ستم با روانِ پرآشوبمیخروشند چون که دریایندشاعران از تبار خورشیدندگرم و پُرنور وُ ناز وُ زیبایندعاشقانی پُر از صفا هستندخوب و گیرا، عزیز وُ شیدایندخاندانی نجیب وُ آزادهمهربان، باوفا، شکیبایندچون زمینی پُر از قلمزارندجنگلی در کویرِ دنیایندجنسشان آب وُ خاک وُ از نور استد زمین وُ زمان، هویدایندشاعرانی که شعر میبارنداز گذرگاه عشق میآیندچون که با روح عشق، همزادندماندگارند وُ پای بر جایندشاعرانی که شعر میسازنددر قدمگاهِ عشق، بیجایندشعرسازان، از آنِ مادونندشعرگویان از اوجِ بالایندشعرسازان، نمودِ یک برکهشعرگویان، نمادِ دریایندشعرسازان به لطفِ آموزشخشکرودی کریهسیمایندشعرگویان به پاسِ ذوقی نابدرهها را پُرآب مینْمایندشاعران را خدا نگه دارداز بلا، چون که نور دنیایندزندگی را قشنگ وُ رنگارنگناز وُ پرجاذبه میآرایندتا که دنیا قشنگتر باشدخود را به درد وُ غم میآلایندشوق، پرواز، عشقبازی، نازویژگیهای هر فریبایندیک به یک قلههای انسانیرا به نیروی عشق، پیمایندپس به دور از گزند وُ آسیبیدر نفسگاهِ عشق، آسایندشاعران در دفاع از انسانقهرمانی مسیحآسایندعاشقانی مثالِ مجنونانددلبرانی بهسانِ لیلایندجایشان بیکرانِ کیهان استهم در اینجا وُ هم در آنجایندهر یکی خود، پیمبری هستندتا دری سویِ دوست بگشایندپیشگامانِ راهِ آزادیخود، گرفتارِ در قفسهایندراهپویانِ عد, ...ادامه مطلب